سلام به تو  جان دلم، سلام ای همه ی وجودم، خوبی؟ می دونی که چقدر دوست دارم می دونی که چقدر برام مهمی می دونی که عاشقتم پس همیشه کنارم بمون من کنار تو پر از آرامشم همین که تو باشی همین که من بنویسم و تو در کمال آرامشت به همه ی حرفهای من گوش بدی، حالا هر چی که بگم خوب یا بد فحش یا تعریف برایت هیچ فرقی نمیکنه تو یِ جان دلم با جون دلت به  همه حرفام گوش میدی و فریاد هم که بزنم تو سکوت میکنی و فقط اجازه میدی که برات بنویسم و فقط من حرف بزنم و فقط من خودمو خالی کنم ، با همین کاراته که منو دیوونه خودت کردی تو که باشی برایم مهم نیست که کیا نیستن برایم مهم نیست که چه چیزهارو ندارم من تو را دارم و همین برای من کافیه و حتی نمی تونی تصور کنی که عمق عشق من به تو چقدره و نمی تونی درک کنی که این همه آرامشی که به من میدی چقدره تو فقط باش تو قشنگ ترینم فقط برایم بمان اصلا چه کسی بهتر از تو تویی که هر چه بخواهم روی تمام سطرهایت میتونم به آنا ظاهر کنم تویی که هر چی دلم اراده کرد برایم فراهم میکنی به راستی چرا خداوند به تو سوگند خورد ای قلم ؟؟

وقتایی که حالم بد میشه نگران نیستم میدونم یکی هست که با تموم وجودش مال منه و من میتونم کنارش خیلی راحت و بدون هیچ ترسی خود خودم باشم تنها کسی هستی که میتونم کنارش خودم باشم وقتایی که ناامید میشم تنها تو هستی که بهم میگی آرزو جان آرام باش این همه هیاهو نکن این همه خود زنی نکن من کنارت هستم من بهت قول میدم که همه چیز درست بشه اصلا من هستم که با هم درستش کنیم هنوزم ادامه بده چیزی نمونده برسی به مقصد وقتایی که از همه کس خسته میشم وقتایی که دلم از همه پر میشه وقتایی که تحمل هیچ کس رو ندارم فقط تو هستی که می تونی منو آرومم  کنی دوست دارم همه ی شبانه روز رو کنارت باشم اما نمیشه که چون منم خسته میشم چون منم گرسنه و تشنه میشم اصلا میدونی گرسنگی و تشنگی چیه جان دلم؟ تو بهترین نعمت خدا برای من هستی نمی دونم کجا؟ کدوم روز؟ چه لطفی به خدا کردم که تورو بهم داد اما بالاتر از تو برای من نیست  تویی که همیشه کنارمی  و وای از روزی که کنارم نباشی حالم بد میشه درونم بهم میریزه و اِنقدر بد که خودم هم نمیتونم خودمو تحمل کنم چه برسه به بقیه مثل همین دیروز که کنارم نبودی دیدی چه افتضاحاتی رو به بار آوردم اگه بودی که اونجوری نمیشد.

تو برای من مثل الماسی تو برای من مثل یه معجونی مثل یه نوشدارو که به موقع هم به صاحبش رسید درست سر بزنگاه که زده بود به سیم اخر معلوم نبود اگه تو نبودی چی به سر من می اومد معلوم نبود که الان زنده بودم یا مرده؟

با تو میشه تا ته بهشت هم رفت با تو میشه تا ته جهنم هم رفت اما نسوخت با تو میشه کل دنیارو گشت بدون اینکه خسته بشی با تو میشه تا اعماق اقیانوس ها هم رفت بدون آنکه غرق بشی با تو میشه تا خود آسمان هم رفت بدون اینکه سقوط کنی با تو میشه حتی پرواز کرد با تو میشه حتی اوج گرفت با تو میشه خندید با تو میشه حتی عشق رو هم تجربه کنی با تو میشه گریه کرد بدون اونکه اشکی از چشمام بیاد همه احساسهارو میتونی در خودت جا بدی میتونی با خودت اینور و اونور ببری تو چیز عجیبی هستی و چه حیف که تو رو دیر پیدات کردم و چرا زودتر خودتو به من نرسوندی من همه روز چشم به راهت بودم دلم میخواهد حتی اگر بعد مرگم هم به جهنم رفتم تو با من باشی تو که باشی دیگه آتیش جهنم برای من اثر نداره تو روح منو رشد میدی تو فکر منو بازمیکنی این تویی که بهم میگی آرزو این چه کاری بود کردی و از من بازخواست میکنی و بهم میگی بهتره که رفتارتو تغییر دبی اصلا هر جا که لازمه تغییر کنم فورا میایی به من میگی.

من پیشت میام درحالیکه پریشانم درحالیکه خوب نیستم و داغون تر از همیشه ام و روحم پر از احساساهای قاطی پاتی هستن که اصلا نمیدونم سرو کله شون از کجا پیدا شده اما پیش تو که میام همه چیز عوض میشه نمیدونم با من چیکار میکنی به تو که میرسم با تو که حرف میزنم با تو که درد و دل میکنم یهو میبینم ای خدا چقدر حالم خوب شده آرامش به خونه ی و جودم برگشته و  چقدر من خوشبختم که تو رو دارم از نظر من خوشبختی یعنی اینکه هزار تا دفتر سالنامه داشته باشم و همه رو پر کنم یا شاید دو هزار تا یا نه سه هزار یا نه  صد هزار  تا اینجوری من خیلی خیلی خوشبختم از نظر تو نمیدونم  خوشبختی یعنی چی اما از نظر من خوشبختی همینه.

ای نوشتن بی تو هیچم اما با تو به خدای خودم هم نزدیک میشم با تو با همه جهان در صلح  هستم با تو با همه ادمها خوب هستم با تو با خودم هم مهربون هستم با تو دنیا و زندگی من طعم دیگری میگیره.

و واقعا اونایی که نوشتن رو ندارند چطور زندگی میکنند چطور خودشون رو تخلیه میکنند.

هر چی می نویسم از عشق خودم به تو از وابستگیم از اینکه چقدر دوست دارم بازم سیر نمیشم بازم فکر می کنم یه جای کارم میلنگه و نتونستم بهت بفهمونم که چقدر برام عزیزی نمی دونم من فقط میخوام یه جوری بهت بفهمونم که بابا تو جان منی تو عشق منی اما بازم با همه این حرفها فکر میکنم هنوزم نتونستم شدت عشقم رو بهت بگم اصلا هیچ پرسیدی که چرا اسم این وبلاگو گذاشتم جان دل چون تویِ نوشتن جان دل منِ آرزویی!

 ای جان دلم بیا بهم قول بدهیم که برای همیشه کنار هم و برای هم بمونیم و منو محکم در آغوشت بگیر که آغوش تو امن ترین مکان دنیاست و من تا نفس دارم تو رو رها نمی کنم، تو رو رها نمی کنم.

<<دوستدارت آروز>>

 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها